🌷🌷🌷خواب کیلومتری ( از خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) تا دو، سه‌ي‌ نصفه‌ شب‌ هي‌ وضو مي‌گرفت‌ و مي‌آمد سراغ‌ نقشه‌ها و به‌دقت‌ وارسيشان‌ مي‌كرد. يك‌وقت‌ مي‌ديدي‌ همان‌جا روي‌ نقشه‌ها افتاده‌ و خوابش‌ برده‌. خودش‌ مي‌گفت:‌ «من‌ كيلومتري‌ مي‌خوابم‌.» واقعاً همين‌طور بود. فقط‌ وقتي‌ راحت‌ مي‌خوابيد كه‌ توي‌ جاده‌ باماشين‌ مي‌رفتيم‌. عمليات‌ خيبر، وقتي‌ كار ضروري‌ داشتند، رو دست‌ نگهش‌ مي‌داشتند. تا رهاش‌ مي‌كردند، بي‌هوش‌ مي‌شد. اين‌قدر كه‌ بي‌خوابي‌ كشيده‌ بود. 📱«شهدا» را در بازار اندروید ببینم: http://cafebazaar.ir/app/?id=com.smh.shohada&ref=share @nomov_ir