اون روزا شروع محرم بود🖤 شاید اولین بارم بود که روضه برای خودم میذاشتم با اون حالم گریه میکردم 💔 اون روزا گوشیم پر از مداحی شده بود🖤 خیلی حالم بد بود .. خیلی کلافه بودم ... خیلی نگران بودم .... اوضاع روز به روز بدتر میشد💔 مادرم باید بستری میشد ولی توی بیمارستان جا نبود💔 پدرم اوضاعش خطرناک بود ..! خواهرم همش بی قراری میکرد و مریض بود ..! برادرم ناراحت و مریض و کلافه بود ..! خودم خیلی اوضاعم بد بود ..! خیلی دلم پر بود🖤 باورم نمیشد که این منم که شبا با مداحی بالشتم از گریه هام خیس میشد💔😭 اون روزا بود که من به آقا رو زدم💔 شفای خانوادمو خواستم .. از همه کمک میخواستم .. امام حسین (ع) حضرت عباس (ع) حضرت زینب (س) حضرت رقیه (س) از همه ...💔 آره .. جوابمو داد💔😭 اون آقا با کرمش جوابمو داد💔 روزای هشتم ، نهم محرم بود .. حالمون بهتر شده بود💔 حتی نذاشت به روز دهم برسه💔😭 ✍ . . ادامه دارد ...