🔴روایتی خواهرانه از شهید قیام ۲۹ بهمن تبریز (شهید دانشجو محمد تجلا)
🔹صدای گلولهها را میشنیدم و ملتهبتر میشدم
خواهر شهید تجلا: زمانی که قیام ۲۹ بهمن رخ داد در حیاط نشسته بودم که صدای گلوله شنیدم، گویی که تیر به قلب من خورد، مدام با خودم میگفتم نکند تیر به محمد اصابت کرده باشد، چرا که محمد شب گذشته این آمادگی را ایجاد کرده بود. چادر بر سر کردم و خواستم
خارج شوم که مادرم مانع شد و گفت که محمد تاکید کرده از خانه خارج نشویم؛ سرگردان در حیاط خانه میچرخیدم تا اینکه یکی از همسایگان آمد و خبر داد که در بازار شلوغی شده و یک نفر نیز به ضرب گلوله کشته شده است. تا ظهر منتظر ماندیم و خبری از محمد نشد، نگران و ملتهب بودیم از اینرو با پدر خارج شدیم تا خبری بگیریم، کوچه پس کوچهها را رد کرده و مقابل امام زاده سیدحمزه رسیدیم، شهر مملو از سرباز و مأمور بود. نتوانستیم در خیابان بمانیم و به خانه بازگشتیم. شبها گذشت و خبری و از محمد نشد و ما همچنان چشم به راه بودیم. پس از یک ماه چشمانتظاری، جستجو و شنیدن تحقیرها از شهادت محمد باخبر شدیم.
منبع:۱_ ایسنا
۲_کافه تاریخ
✍عالیه سادات
✍
#دختر_سیاسی
https://eitaa.com/joinchat/572850353Ca4e6fe6d24