لما حضرت أبا بكر المتوفي استخلف عمر فدخل عليه علي وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربك قال بالله تعرفاني لأنا أعلم بالله وبعمر منكما. 📚الطبقات الكبري ج 3 ص 196. وقتي زمان مرگ ابو بكر فرا رسيد، عمر را به جانشيني خويش انتخاب كرد ؛ پس علي و طلحه به نزد او آمده و گفتند: چه كسي را انتخاب كرده اي؟ پاسخ داد عمر را! گفتند: با اين كار، پاسخ پروردگارت را چه خواهي داد؟ ابوبكر گفت: خدا را به من ميشناسانيد؟ من به خدا و به عمر از شما دانا تر هستم. سند اين روايت نيز صحيح است: 📚الضحاك بن مخلد. وثقه ابن معين والعجلي. تهذيب التهذيب ج 4 ص 397. عبيد الله بن أبي زياد: وثقه العجلي. والحاكم. تهذيب التهذيب ج 7 ص 14. يوسف بن ماهك: وثقه ابن معين والنسائي. تهذيب التهذيب ج 11 ص371. حتي ابن تيميه حراني نيز اعتراف كرده است كه صحابه معترض بوده اند: وقد تكلّموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا؟ فقال: أبالله تخوفوني!. 📚منهاج السنّة ج 6 ص 155. صحابه با ابوبكر در باره جانشيني عمر با او صحبت (اعتراض) كردند و گفتند: چرا يك فرد خشن و تند را بر خلافت برگزيده اي؟ فردا جواب خدا را چه خواهي داد؟ ابوبكر گفت: من را از خدا ميترسانيد؟! 🔺شوراي 6 نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند يا توسط شخص عمر اهل سنت براي اثبات مشروعيت خلافت عثمان به انتخاب او توسط شوراي شش نفره استناد كرده اند. براي ابطال اين قضيه نيز دلايل متعددي وجود دارد؛ از جمله: عمر بن خطاب معتقد به شوري نبود! در كتاب هاي اهل سنت روايات وجود دارد كه ثابت مي كند خليفه دوم به شورا اعتقاد نداشته است و تصريح مي كرد كه اگر اشخاصي زنده بودند، آن ها را خودش انتخاب مي كرد نه اين كه انتخاب را به شورا واگذار كند؛ از جمله عبارات ذيل از او نقل شده است: لو كان سالم حيا ما جعلتها شوري 📚الاستيعاب ج 2 ص 568، بتحقيق: علي محمد البجاوي، 2، نشر: دار الجيل- بيروت. لو كان سالم حيا ما تخالجني الشك في توليته عليكم أو في تأميره. 📚تأويل مختلف الحديث ص 115؛ المحصول للرازي ج 4 ص 322؛ اگر سالم زنده بود شك وترديدي راجع به سر پرست (خليفه) قرار دادن او بر شما در من پيدا نميشد. لو أدركت أبا عبيدة بن الجراح لوليته... ولو أدركت معاذ بن جبل ثم وليته... ولو أدركت خالد بن الوليد ثم وليته. اگر ابا عبيده جراح زنده بود او را سرپرست (خليفه) شما قرار ميدادم.... اگر معاذ بن جبل و يا خالد بن وليد زنده بود او را سرپرست (خليفه) شما قرار ميدادم. 📚عمر بن شبة النميري البصري، تاريخ المدينة المنورة، ج2، ص61، ح1496 دستور قتل مخالفين در شوراي عمر، مظهر دموكراسي يا ديكتاتوري ! تعدادي از علماي اهل سنت نقل كرده كه عمر بن خطاب دستور داد كه اين شش نفر با همديگر مشورت كنند و اگر كسي از آن ها بر خلاف ديگران نظر داد، گردن او را بزنيد: وقال (عمر بن الخطاب) للمقداد بن الأسود إذا وضعتموني في حفرتي فاجمع هؤلاء الرهط في بيت حتي يختاروا رجلا منهم وقال لصهيب صل بالناس ثلاثة أيام وأدخل عليا وعثمان والزبير وسعدا وعبد الرحمن بن عوف وطلحة إن قدم وأحضر عبد الله بن عمر ولا شيء له من الأمر وقم علي رؤوسهم فإن اجتمع خمسة ورضوا رجلا وأبي واحد فاشدخ رأسه أو اضرب رأسه بالسيف وإن اتفق أربعة فرضوا رجلا منهم وأبي اثنان فاضرب رؤوسهما فإن رضي ثلاثة رجلا منهم وثلاثة رجلا منهم فحكموا عبد الله بن عمر فأي الفريقين حكم له فليختاروا رجلا منهم فإن لم يرضوا بحكم عبد الله بن عمر فكونوا مع الذين فيهم عبد الرحمن بن عوف واقتلوا الباقين إن رغبوا عما اجتمع عليه الناس 📚تاريخ المدينة، ج 2 ص 82، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت تاريخ الطبري ج 2 ص 581، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت الكامل في التاريخ ج 2 ص 461، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت ✍ https://eitaa.com/joinchat/572850353Ca4e6fe6d24