تشرف آیت الله اسماعیل نمازی قسمت پنجم 🔻در حال توسّل و تضرّع بودم که یک مرد عرب، به همراه هفت شتر که بارهایی بر آنان بود، در برابرم ظاهر شد. با آن‌ که بیابان صاف و همواری در مقابل من بود و همه چیز از مسافت دور قابل رؤیت و دیدن بود، اما من آمدن او را ندیدم و متوجّه نشدم. خیال کردم از عرب‌ های حجاز است و احیاناً شتربانی است که همراه شترهایش به مسافرت می ‌رود و یا شاید رهگذری است که تصادفاً از این بیابان عبور می‌کرده است. با دیدن او به حدّی خوشحال شدم که از شادی در پوست خود نمی‌ گنجیدم. با دیدن او خود را در جَریه که مرز میان عربستان و عراق بود می ‌دیدم. با خود گفتم: این آقا حتماً راه رسیدن به «جریه» را می‌داند و ما را راهنمایی خواهد کرد. ادامه دارد... ⚜️ @p_Mahdavi