🔺 بهار بندگی ام را خودم خزان کردم گناه کردم و از کرده ام زیان کردم چقدر دل، سرِ آمال خویش آزردم چه کارها که برای دو لقمه نان کردم رضای صاحب خود را نکرده ام منظور نگاه بر سخن و حرف این و آن کردم به جای خیر فقط دردسر شدم عمری همیشه خون به دل صاحب الزمان کردم مرا گرفت به آغوش و زیر و رویم کرد همین که وضع بدم را کمی بیان کردم هزار بار زمین خوردم و خدا را شکر هزار بار توسل بر آسمان کردم مرا همیشه دعا کرد و مهربان تر بود... از آن چه در همه ی زندگی گمان کردم همین که فاطمه گفتم مرا خرید آقا قسم به فاطمه صد بار امتحان کردم دم غروب غریبانه گریه و زاری برای غربت آن قبر بی نشان کردم پرش شکسته پرستو و در قنوتش خواند: هوای پر زدن از بین آشیان کردم برای آن که نبیند علی چه شد دستم سه ماه بازوی خود را از او نهان کردم ⚜ @p_Mahdavi