‌ موشك بسيجی جوانی به بال يك هواپيما اصابت می‌كند، می‌گويد: ‹ اين ما نبوديم كه زديم، اين خدا بود كه موشك مارو رسوند به هواپيما ، ما فقط يه وسيله‌ايم! › سخن او تفسير عينی اين آيه‌ی مباركه است كه «ما رميت اذ رميت و لكن الله رمی»، و چگونه اسـت كه يك بسيجـی جوان اينچنين بر معرجی پا می‌نهد كه عرفای سينه‌سوخته‌ی هفتاد ساله را بدان راهی نيست؟ ‹ اين من نيستم كه هواپيما را زدم؛ خدا بود كه موشك را بر تن هواپيما نشاند › دشمن با اينكه بارها تجربه كرده است كه با آهن نمی‌تواند بر ايمان ما غلبه كند، اما چاره‌ای ندارد جز اينكه از همين طريق عمل كند. او می‌خواهـد ما را بترسانـد. خوب ايـن معنا را دريافته است كه اگر ما بترسيم، ديگر از ايمانمان كاری ساخته نيست. ⚘ اما سربازان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از هیچ چیز جز گناهان خویش نمی ترسند. راست می‌گفت آن برادرِ عزيز: ‹ اگر انسان از مرگ نترسد، ديگر دشمن را بر او تسلطی نيست › شهید آوینی/روایت فتح ⚜@p_Mahdavi