🔹
برای شهادت منتظر رضایت من بود
آخرین بار که با یکدیگر ملاقات داشتیم، گویی میخواست چیزی بگوید، اتاق که خالی شد با گریه خواست دعا کنم تا در بستر بیماری از دنیا نرود و شهید شود. احساس کردم در آن لحظه منتظر است که من رضایت دهم، چند ثانیه نشد که من از ته دل دعا کردم آنچه لیاقتش است به او بدهند. یکی از دوستان سوال کرد که چطور توانستی چنین دعایی کنی. واقعیت آن است در این مرحله به آنچه طرف مقابلت میخواهد راضی میشوی. احساس کردم اگر شهادت نصیبش نشود یک عمر حسرت میخورد. حتی برای سوریه رفتنش با اینکه گفته بود ممکن است مشکلات بسیاری پیش روی ما آید ولی من قبول کردم، برود. خودش میگفت بعد از اینکه به سوریه میروم ممکن است نتوانم تا مدتی شاغل باشم، ولی وقتی دیدم بیتاب است و احساس تکلیف میکند، گفتم برو و تمام تلاشت را انجام بده . اگر دیدی کاری از دستت برنمی آید برگرد. زمانی که قرار شد به سوریه برود مدتی بود در محلی شاغل شده بود، جای آرام و خوبی بود اما وقتی سخنرانی مقام معظم رهبری را که فرمودند اگر مدافعان حرم نمی رفتند باید در همدان و کرمانشاه میجنگیدیم شنیدند، دیگر نتوانستند ماندن را تحمل کنند. گفت الان برای رفتن احساس تکلیف میکنم. یکی از آشنایان گفت هنوز که مرجع تقلیدتان حضور در سوریه را تکلیف ندانستند، برای چه میروید. ایشان هم در جواب گفته بود «هنر آن است آدم حرف دل رهبرش را بفهمد، وگرنه عمل به حرفی که از زبان خارج شود لطفی ندارد و دیگر واجب است.»
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab