سخن را از خموشی پرده بر رو گر دهن پوشد دهان تنگ آن شیرین تکلم را سخن پوشد شهید عشق هیهات است غیر از خون کفن پوشد که دریا از کفی کز خود بر آرد پیرهن پوشد نمی‌اندیشد از غماز هر کس پاکدامن شد که بر تقصیر یوسف پرده چاک پیرهن پوشد