💔ترکش توپ خورده بود به گلوی حاج حسین و راننده‌ش خونریزیش شدید بود نمیذاشت زخمش رو ببندم . میگفت : اول اون (رانندش رو میگفت) شنیدم حاج حسین زیر لب میگفت ؛ اون زن و بچه داره امانته دست من کم کم چشماش داشت بسته میشد بیهوش شد ...💔 شب بخیر رزمنده 💙 ♻️👇🏻 ⚠️به کانال بپیوندید: 🚨 https://eitaa.com/joinchat/2162098380Cedb206d920