به حق دل لطیفی خوش و مقبل و ظریفی که بر او وظیفه تو ابدا مقرر آمد که خلیل حق که دستش همه سال بت شکستی به خیال خانه تو شب و روز بتگر آمد تو مپرس حال مجنون که ز دست رفت لیلی تو مپرس حال آزر که خلیل آزر آمد