« شد قلم ، دستِ قلم »
هر قلم را نی رَوا باشد بخوانیمَش قلم
هست فرقش همچوقدّ استوار وپشت خم
یک قلم چون تیز باشد،ذوالقلم آرَد به زیر
دیگری آویز باشد این و آن را ، داده لَم
یک قلم بنیان خویش وخانمان بِدْهد به باد
دیگری آید ز بهرش سکه و سیم و دِرم
یک قلم پیوسته افشاء می نماید ناعیان
دیگری با پاچه خاری،می نگارد بیش و کم
یک قلم اسباب رنج است وعذاب و دردسر
دیگری چرب است و آرَد معده را باد و وَرم
یک قلم بهرحقیقت لحظه ای آرام نیست
دیگری کتمان نماید ، می نیآرد لب به دَم
یک قلم مانند دریا، خار وخس را پس زند
دیگری در بحر طوفان،بهر خود جوید بَلَم
یک قلم بندد به چشمش،ظلم وبیداد زمان
دیگری را سینه خون باشدز طغیان وستم
یک قلم بهر رضایت می نویسدبس سطور
دیگری را نیست تاب رونق ظُلم و ظَلم
یک قلم بیند خدا را، جان اوسوگند خورد
دیگری اَندر دروغش می خورد دائم قسم
یک قلم تحریر کرد و خانه اش آباد شد
دیگری تنویر داد و شد عدم اَندر عدم
یک قلم باشد برون از پرده با خط صریح
دیگری تمجید گوید در وَرای دود و دَم
یک قلم بیندجنایت، لب فرو بندد خموش
دیگری تعقیب بنماید بگردد منتَقم
گرچه دُرسُفت وقلم زد اَشرف الدین شمال
خواستم تفسیر نظمش را کنم زآن محترم
یک قلم رجحان نمی دارد حبیبش با غریب
دیگری بهر جناحش سینه زد زیر عَلم
*۱۴ تیر روز قلمگرامی*
آمل-نیک نژادنیاکی ۱۳۹۵/۴/۱۴