#حکایت
شماره ۴۷
🔵 کاپیتان و مهندس کشتی
کاپیتان یک کشتی و سرمهندس آن در این باره بحث میکردند که در کار اداره و هدایت کشتی کدام یک نقش مهمتری دارند. بحث به شدت بالا گرفت و کاپیتان پیشنهاد کرد که یک روز جایشان را با هم عوض کنند.
قرار گذاشتند که سرمهندس سکان کشتی را به دست گیرد و کاپیتان به اتاق مهندس کشتی برود.
هنوز چند ساعتی از جابهجایی نگذشته بود که کاپیتان عرقریزان با سر و وضعی کثیف و روغنمالی بالا آمد و گفت: «مهندس، سری به موتورخانه بزن. هر قدر تلاش میکنم، از موتورخانه سر درنمی آورم و کشتی حرکت نمیکند.»
سرمهندس فریاد کشید: «البته که حرکت نمیکند، کشتی به گِل نشسته است!»
#سبک_زندگی_اسلامی #داستان #مشاور #مدیریت #داستان #مدیر #داستان #مشاوره
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7