سبک زندگی اسلامی
#حکایت شمارۀ۱۰۲ 🔸دو گدا در خیابانی نزدیکِ واتیکان کنار هم نشسته بودند. 🔹 یکی در مقابلش صلیب ✝
شمارۀ۱۰۴ 🔵روزی محتاجیم! 🔹"ابوذر" در خیمه خود در "بیابان" بود که "مهمانانی ناشناس و خسته" از گرما وارد شده و به او پناه آوردند. 🔸ابوذر به یکی از آنها گفت: "برو و شتری نیک برای ذبح بیاور که مهمان حبیب خداست." 🔹"مرد مهمان" بیرون رفت و دید ابوذر بیش از چهار شتر ندارد. "دلش سوخت و شتر لاغری را آورد." 🔸ابوذر شتر را دید و گفت: چرا "شتر لاغر" را آوردی؟! مهمان گفت: بقیه را گذاشتم برای روزی که به آن "احتیاج داری." 🔹ابوذر تبسمی کرد و گفت: "بالاترین نیازم روزی است که در قبر مرا گذاشته‌اند و به عمل خیر محتاجم و چه عمل خیری بالاتر از اینکه مهمان و دوست خدا را شاد کنم. برخیز و چاق‌ترین شتر را بیاور. 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7