#دلنوشته
امروز میخوام از یک نعمت بینهایت ارزشمند در زندگیم براتون بگم!
دوران دبیرستان بود که من با پروژههای پراکنده طراحی برای دوست و آشنا و همچنین قبول سفارشهای چاپ طلاکوب، با یک دستگاه کاملا دستی، درآمد شخصی خودمو داشتم.
یادمه اولین چیزهای اساسی که با پسانداز خودم خریدم یک دوچرخه کراس بود، یک دوربین کانن تی۹۰ و یک چیز بسیار خاص:
یک دستگاه ویدیو!
من هم جزو کسانی بودم که شدیدا مایل بودم این جعبه جادویی رو در اختیار داشته باشم! پس خریدمش!
در اون زمان من یک طبقه آپارتمان مستقل در اختیارم بود و فضای خصوصی خودمو داشتم. دوستانم بهم سر میزدن و گاهی تا دیروقت با هم بودیم و کیف میکردیم.
اون دوران یک جوان مجرد رفیقباز، با آپارتمان شخصی، بدون آقابالاسر که تازه یک ویدیو هم خریده آخر فسق و فجور بود!
و اما نعمتی که قرار بود ازش تعریف کنم:
«پدرم»
کسی که با سه کار کلیدی سرنوشت منو پایهریزی کرد:
نظام ارزشها رو مشخص کرد
خودش به اونها پایبند بود
و به من آزادی انتخاب داد
او به من اعتماد کرد.
این اعتماد، به من عزت و اعتبار داد،
نیرویی قدرتمند در درونم سکان کنترل رفتارمو به عهده گرفت.
با شناختی که از خودم دارم، میدونم که اگه این برخورد «اسقف مایرل» گونه نبود، صدتا «بازرس ژاور» نمیتونستن منو سربراه نگهدارن!!
و بنابراین من در تمام اون سالها، و با همه امکاناتی که داشتم، به تمام ارزشهایی که خانوادهم، جامعهم، دینم و وجدانم تعریف کرده بودند وفادار موندم.
من همیشه مدیون این بینش بلند پدرم خواهم بود.
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7