این ازون تصاویریه که فکر نمی‌کنم لازم باشه چیزی بگم!! کافیه یه لحظه نگاهمون بیفته بهش تا یاد همه لحظات رویایی و لذتبخشی بیفتیم که در قطار سریع‌السیر زندگی، در ایستگاه کودکی جا گذاشتیم. یه نسخه خاص از خونه تکونی که همزمان با پایان تابستون و اول اومدن فصل سرما، در بعضی خونه‌ها اجرا می‌شد. در آوردن لحاف تشک‌های قدیمی، دوباره روکش کردن همشون با ملافه‌های تازه شسته شده (با اون عطر ملایم پودر رختشویی) و چیدن در کمدها و جا رختخوابی‌ها. تلاش مادر، مادربزرگ یا خانمهای دیگه‌ای که هر از گاهی حضور داشتن، سر بساط لحاف‌ها مینشستن و همونطور که ملافه رو به پتو یا لحاف کوک میزدن (یا گاهی سنجاق قفلی) سفره دلشون باز می‌شد و ساعت‌ها دل به دل هم می‌دادن. انقدر که همه لحاف تشک‌ها تموم می‌شد ولی حرفها هنوز به درازا می‌کشید! و اما ما بچه‌ها… خودتون می‌دونید دیگه… زیر سقف اعتماد به صبر مامان و بقیه، چه شیطنتهایی که نمی‌کردیم! چه کیفی داشت یادش به خیر! رنگهای هر پتویی برامون تداعی کننده یک چیز بود: آبی دریا بود و ما شنا می‌کردیم، سبز چمنزار بود و غلت می‌زدیم، و بقیه رنگها هر کدوم یه چیز. چرا لحاف تشک‌ها، ملافه (ملحفه)ها و پارچه‌ها انقدر جذاب بود؟! مگه چی داشتن که انقدر بازی باهاشون باحال بود؟!😂 ✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7