1️⃣ از کودکی در خانۀ پیامبر(ص) و تربیت‌یافتۀ دست مبارک او بود. پیامبر(ص) همانند پسر نداشته‌اش او را دوست داشت و همین کار را سخت‌تر می‌کرد. از یک‌سو فقر و نداری مانع رفتن بود، از سوی دیگر محبت پیامبر(ص) و علاقه‌اش به فاطمه(س) او را به رفتن فرا می‌خواند. باید کاری می‌کرد... به خانه شتافت. حمام کرد. بهترین لباسش را پوشید و راه خانۀ رسول‌خدا(ص) را پیش گرفت. 2️⃣ از وقتی به خانه پیامبر(ص) رسیده بود، حتی لحظه‌ای هم سرش را بلند نکرده بود. از خجالت و شرم، توان سخن گفتن نداشت. صدایی مهربان او را به خود آورد: -گویا امری داشتی؟ خجالت نکش! حرف دلت را بگو. -پدر و مادرم فدایت! من در خانۀ شما بزرگ شده‌ام. از مال دنیا چیزی ندارم؛ امّا ذخیرۀ دنیا و آخرتم شما هستید. زمان ازدواجم فرا رسیده و همسری شایسته‌تر از دختر شما سراغ ندارم. این تمام خواستۀ من است. پدر به سوی اتاق فاطمه(س) رفت... 3️⃣ علی(ع) منتظر نشسته بود تا پاسخ دختر پیامبر(ص) را از لب‌های رسول خدا(ص) بشنود. پیامبر(ص)، با لبی خندان و رویی گشاده وارد شد. علی(ع) که از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید، پاسخ را گرفت و تشکر کرد... 4️⃣ روزی نبود که برای فاطمه(س) خواستگار نیاید، از هر صنف و موقعیتی. خواستگار ثروتمند، فراوان داشت؛ با پیشنهاد مهریه‌ کلان. با این همه، حتی با سرزنش‌های زنان مدینه، همسری علی(ع) را پذیرفت. نه به دلیل دارایی‌اش که مولا از مال دنیا چیزی نداشت، بلکه به خاطر اخلاقش، معنویتش و روح بزرگ خدایی‌اش. 📌 «فاطمه علی است» داستان‌هایی کوتاه از بلندای سبک زندگی خانوادگی فاطمه (س) و علی (ع) 🆔 @qahramani