💢 غار غیرافلاطونی در دهکده جهانی 🔘 خرده‌روایات شاخ‌المسافرین از سفر به افغانستان(قسمت ششم) ✍ ⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: ۲ دقیقه و ۳۹ ثانیه | معادل زمان لازم برای پیدا کردن جهت قبله😁 متن کامل را از اینجا بخوانید👇 🌐 آدرس: https://b2n.ir/304379 راه راه: ?where are you from – پشت کوه! معلوم نیست اسم «غلغله» از همان اول تاریخ که داشتند روبان شهر را قیچی می‌کردند و کلنگ احداث مجتمع میلیون‌واحدی‌اش را می‌زدند، به ذهن سازندگان رسیده، یا نام دیگری داشته و پس از خاک و خون بازی چنگیز مغول، تغییر نام داده است. «شهر غلغله» با ارتفاعی بالاتر از سطح شهر؛ شبیه قلعه‌های باستانی خارج شهر خودمان است. قدمتش به پیش از اسلام می‌رسد و زمانی هم برای خودش یک «مرکز شهرِ» اسلامی محسوب می‌شده است. تا اینکه با زحمت شبانه‌روزی مغول‌ها «تمام» ساکنان شهر قتل‌عام شده‌اند. و اسم و جوّ حاکم بر آن، یکی شده است؛ دقیقا «غلغله». بامیان شهر بزرگی نیست. خیلی دنج و شب کنکوری است. اما تپه‌ی مسمی به «شهر» غلغله از خود بامیانِ آرام هم آرام‌تر است. اگر به شورای شهر تهران بود، تا‌به‌حال ده‌بار اسم شهر را کوبیده و از نو ساخته بودند. چرا باید به شورای شهر تهران باشد خب؟ غلغله صدای «هیچ» می‌دهد. نه بوق موتور، نه کوبیدن ضبط ماشین، نه هندزفری غیر استاندارد آدم بغلی و نه حتی وانتی سیب‌زمینی… . داریم از میان صخره‌ها و سنگ‌ها بالا می‌رویم که یک زن امریکایی اورجینال با قدمت نسبتا بالا، سر راه‌مان سبز می‌شود. بعد از کمی حال و احوال و where are you from و «مرگ بر امریکا»؛ خودمانی می‌شود. توضیح می‌دهد که تنها سفر کرده و خیلی هم خوب است. می‌گوید در جوانی به ایرانِ پیش از انقلاب هم رفته و «چقدر مردهای ایران هیزند». توضیح می‌دهیم که احتمالا از خنگی خودش بوده و اشتباه برداشت کرده و ما در ایران از این چیزها نداشته‌ایم. نگاهی به هم‌سفرم می‌کند که با یک کاپشن و شلوار و روسری، حجاب متوسطی دارد. می‌گوید «توی ایران مجبوری از آن سیاه‌ها روی خودت بیندازی؟» و خنده‌اش را ول می‌دهد توی باد. چهارنفری به هم نگاه می‌کنیم. من به چادرم هم نگاه می‌کنم که از همان «سیاه‌ها»ست. می‌گوییم بله، آن سیاه‌ها توی ایران زوری است و این دوست‌مان به افغانستان آمده تا لَختی لُختی بیاساید. و خاک بر سرتان (در واقع سر دولت‌هایتان! شما خودتان از استضعاف فکری لِه‌اید) با این دهکده جهانی‌ای که درست کرده‌اید. که ما به‌عنوان جهان سومش ریز خرده‌فرهنگ‌های امریکایی‌ها را و زیر و بم مشی سیاست‌مدارهایش را و جدیدترین به‌روزرسانی صنعت و تکنولوژیش را -هرچند تحریم نگذارد که از نزدیک ببینیم چیست- زودتر از گروه‌های مجازی فامیلی خودشان (بجز عروس‌ها و دامادها)، مطلعیم. بعد شما فکر می‌کنید آن سیاه‌ها در ایران زوری است. و درواقع؛ جهان را برای ما «دهکده» کرده‌اند و برای افکار عمومی خودشان در حد همان «غار» مانده است. که این‌جور اطلاعات نمور و کپک‌زده‌شان اسباب خنده و گریه جهان سوم‌ می‌شود. مصداق مردمان پسِ پشتِ کوه. این‌ها هم این‌جور اسیرند! آقای راهنمای شهر غلغله دارد از تاریخ و فرهنگ بامیان می‌گوید. جوری خیره‌ام به قشنگی‌های شهر از بالای غلغله که چیزی از حرف‌هایش نمی‌شنوم. اما «آدم جگرخون می‌شود. افغانستان همه چیز دارد. صاحب ندارد» طوری از دلش برآمد که یک آن گفتم «اجازه دهید من خودم را از همین بالا پرت کنم پایین، این چه وضعی است» گفتند تو اصلا خودت را تیکّه‌تیکّه کن، چه فایده برای این شهر و این قوم؟ از این بالا؛ مَیدان هوایی بامیان دیده می‌شود. همین میدان هوایی که بین‌المللی نبودنش زندگی مردم را سخت کرده و از اسباب منازعه‌ی هزاره‌ها و دولت است. و نتیجه‌اش تا اینجا بجز احساس غنج در دل دشمنان قوم هزاره‌، سختی رفت و آمدهاست برای مردم شهر. بامیان پایتخت «جنبش روشنایی» هم هست. جریانی که با فاجعه‌ی داعش در میدان دهمزنگ کابل، در ایران (حتی) و بقیه‌ی جاها شناخته شد. جریانی که برای گفتن حرف ساده‌ی «بیایید یک خطوط انتقال برق را قومیتی‌اش نکنید» صدها شهید و زخمی داد. هوتل دربستی ما در سفر افغانستان تنها یک شب در هتل ماندیم؛ در «هوتل بامیان». معلوم است نام هتل را مثل سایر افراد(!) تغییر داده‌ام یا صریح‌تر عرض کنم؟! ظاهرا اینجا یک هتل بین‌المللی است. البته نمی‌دانم چیزی به‌نام هتل غیربین‌المللی یا بین غیرالمللی هم وجود دارد یا نه، ولی مشخص نبودن جهت قبله و نبود مهر و جانماز، حالِ «مهمان خودی‌ها شدن» را از منی که توی خانه‌ی محلی‌ها از خودشان هم راحت‌تر بودم، گرفت. یقین که این کمبود امکانات اسلامی از سر «ادای نامسلمانی» نیست. ادامه در پست بعد👇👇👇 پایان بخش اول..