[بیست و هفت روز و یک لبخند(:]
زندگینامه شهید بابک نوری هریس✨🕊
#پارت_۵۰
برادرزن عمادمیگه:(خواهرت رو میخوام برای پسرم محمد)
اون هم یه کم مکث میکنه ومیگه مبارک باشه به من زنگ زدن وگفتن که(برات زن گرفته ایم پاشوبیا)
پرسیدم(کی؟)گفتن(دخترحاج منصورخواهرزن عماد)
خیلی خوشحال بودم ودیگه خیالم راحت بود که بعداین اتفاقی بیوفته جزءشهداقرارمیگیرم ومیرم بهشت دیگه هیچ چی برام مهم نبوداین که همسرم کیه وچه شکلیه فقط توشور وحال شهادت بودم برای اولین بار تومحضردیدمش بعدیه هفته پیش هم بودیم ودوباره رفتم جبهه سال۱۳۶۵وتوی عملیات کربلای دوبهم خبررسیدپسرم به دنیااومدهاون زمان چون همه توحال وهوای ظهورومهدویت بودیم پدرم اسم مهدی رو براش انتخاب کرد درواقع اسم رضاتوشناسنامه مهدیه
پدرم زن بچه ام روبرده بودخونه خودش دوسال بعدش هم دخترم به دنیا اومد زمان به دنیااومدن الهام هم من نبودم جنگ که تموم شدبرگشتم رشت وسپاه ماروتونهادهای دولتی تقسیم کردومن توشرکت حمل ونقل استخدام شدم وقت به دنیااومدن بابک تورشت بودم ظهرخودم رفتم وازکلینیک سرخیابون آوردمشون خونه رضاوالهام وامیدوبابک توهمون یه اتاقی که توخونه ی پدرم داشتم به دنیااومدن وبزرگ شدن...
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨
@rahrovaneshg313