[بیست و هفت روز و یک لبخند(:] زندگینامه شهید بابک نوری هریس✨🕊 بابک پنج شش سالش بود که تونستم این خونه رو بخرم سکوت میشود چای هاسردشده اندمادردوباره بلند میشودلیوان های خالی رامیچیندتوی سینی پدرخیره شده به شکاف ریزروی سقف که درست بالای سربابک است میپرسم:الان ازازدواجتون که به این شکل صورت گرفت راضی هستید؟ به چارچوب درنگاهدمیکندجایی که مادرچنددقیقه پیش ازان بیرون رفته توی طوسی چشمانش بازرگه های پررنگ خون افتاده: ازدواج برای من کلید بهشت بود بهشتی که من برم جبهه وشهید بشم سعادت شهید شدن ازم گرفته شد امازنم با بردباری وصبوری بامهربونی هاش بهشتی برام ساخت که بعداز ۳۵سال ازدواج خیلی راضی هستم بچه های خوبی تربیت کرده خواهروبرادر باهم صمیمی ان پشت هم ان برای هریک مشکلی پیش بیاد اون یکی بی تفاوت نیست از همه این هامهربون تر وبامحبت تر بابک بود.. عاشق شلوغی ومهمون بود. صاف مینشیند متکانفس میکشد وچروک هایش وا میشودلیوان چای راازدست همسرش میگیرد : _خونه یه خواهرزنم روبه روی خونه مابود خواهرزن های دیگه که می اومدن خونه اون هابابک اعتراض میکرد که چرا خونه ما نمی آیید! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥️ ↯ ⇨@rahrovaneshg313