کانال رسمی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
🍃 #یک_دقیقه_مطالعه 👆ابتدای ماجرا را در ریپلای این پست بخوانید👆 بسیار شگفت زده شدم که او چگونه در ا
🍃 👆ابتدای ماجرا را در ریپلای این پست بخوانید👆 سپس بی اختیار اشک‌هایم فرو ریخت و دیوانه‌وار به کاوش در پیرامون مسجد پرداختم. تا این که سپیده‌ی پگاه دمید و من همچون عاشقی که پس از وصال به هجران مبتلا شده است. سرگشته و حیران مانده بودم. دوستم آنگاه ادامه داد... از مرحوم آیت العظمی مرعشی، همچنین نقل شده است که: در زمان اقامتم در سامرا،شب‌هایی را در سرداب مقدس به سر می‌آوردم. در یکی از شبهای سرد زمستانی، ناگهان صدای پایی را شنیدم، با اینکه در سرداب هم قفل بود ترسیدم، زیرا گروهی از دشمنان اهل بیت(ع)، قصد جانم را کرده بودند و تازه شمعی هم که در کنارم بود خاموش شده بود. یکباره صدای دلربا و جان بخش را شنیدم که سلام کرد و مرا به نام خواند. پاسخ سلام را دادم و پرسیدم: شما کی هستید؟ پاسخ شنیدم که« یکی از عموزاده‌های شما» گفتم در که بسته بود، پس از کجا آمدید؟! فرمود: خداوند بر هر کاری تواناست. پرسیدم: اهل کجایی؟ پاسخ داد: حجاز... پس آنگاه او از من پرسید: چرا این وقت به اینجا آمده‌ای؟ گفتم حاجت‌ها و نیازهایی دارم. فرمود: برآورده شدند! سپس به برگزاری نماز جماعت و مطالعه فقه و تفسیر و‌حدیث تاکید ورزید، و مرا به صله‌ی رحم، رعایت حقوق استاد، مطالعه و حفظ نهج البلاغه و دعاهای صحیفه سجادیه سفارش کرد. از ایشان خواستم که در حق من دعا کند. آن مرد بزرگ دست به سوی آسمان بلند کرد و فرمود خداوندا به حق پیامبر اکرم و آل او ( صلوات الله علیهم اجمعین ) این سید را در خدمت به شرع موفق بدار، شیرینی مناجات را به او بچشان، وی را از شر و کید شیاطین به ویژه از حسد و حسودان در امان بدار. و دوستی او را در دل‌های مردمان استوار بدار. همچنین آن بزرگوار به من فرمود: مقداری تربت اصل کربلا همراه دارم. پس آنگاه کمی از آن تربت خالص را همراه با یک انگشتر عقیق به من داد و از نظرم ناپدید شد. از آن پس من همواره تربت سیدالشهدا و آن انگشتری را همراه خود دارم. پایان🔚 📕برگی از کتاب امام زمان (عج) ص ۴۱ و ۴۲ و ۴۳ 🖤اینجا است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @razavi_aqr_ir