📌
#روایت_محرم
📌
#حسنیه_ایران
شب چهارم؛ عون و محمد
"بهش گفتم: حاجخانم، میشه برای مادرها و زنهای ایرانی یه پیغام بدی تا وقتی که برگشتم ایران به گوششون برسونم."
لابد حاجی این یک ماه که از لبنان برگشته خیلی صبر کرده تا یک موقعیت مناسبی دست بدهد و این پیغام را به گوش زنها و مادرهای ایرانی برساند. و حالا بعد این مدت انگار وقتش رسیده است. آن هم درست شب چهارم محرم که شب روضه عون و محمد، فرزندان زینب کبری است.
حاجی از روی منبر صدایش را میبرد بالاتر تا پیغام را بلندتر به گوش زنهایی که به هیأت آمدهاند برساند:
"میدونی این خانم لبنانی چی بهم جواب داد؟ گفت: به مادرهای ایرانی بگو اگه میگن که پیرو حضرت زینب هستن، باید زینبی زندگی کنن. باید زینبی رفتار کنن. پرسیدم: مادر، یعنی چی زینبی زندگی کنن؟ جواب داد: یعنی مادری که دو تا پسر داره اینجور نباشه که اگه یکیشون رو توی راه خدا داد، اون یکی رو قایم کنه و برای خودش نگه داره. نَگه این یکی باشه عصای پیری و کوریم. آخه زینب هر دو پسرش رو فدای اباعبدالله کرد. محمدش که شهید شد، عونش رو هم خودش راهی میدان کرد."
حاجی صدایش را لابهلای گریه مردم پایین میآورد و تیر آخر را رها میکند: "این خانم لبنانی که این پیغام رو داد، دو تا از پسرهای خودش از شهدای حزبالله لبنان هستن."
✍️محمدهادی شمس الدینی
دوشنبه| ۹ تیر ۱۴۰۴ |
#یزد
🇮🇷
#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd