11.11M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
📌 📌 ناقوس جنگ که نواخته شد، چشم امیدمان به شما بود. خبر شهادت فرماندهان می‌آمد و ما می‌دانستیم گوشه‌ای از این خاک سرداری داریم که مشغول جنگ است. راستش را بگویم سردار، وقتی خبر شهادت‌ رسید، باور نکردم. امید داشتم حیله جنگی باشد یا نهایتا مجروحیت. اما رسم روزگار را چه می‌شود کرد؟ شهادت‌تان را باور نمی‌کردم تا روزی که در معراج، تابوت را دیدم و پیکری پیچیده در پرچم. یک عمر علمدار بودی و حالا آن پرچم، شد کفن شما. ما کجا و داستان کربلا کجا؛ اما به اندازه خودمان، شاید قطره‌ای از دریا، حس کودکانی که در خیمه‌ها منتظر برگشتن علمدار از نهر علقمه بودند را چشیدیم. و حالا امروز به یاد شما، سردار حاجی‌زاده و تمامی علمدارها خواندیم: علمدار نیامد... محمد حیدری یکشنبه| ۱۶ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd برای دیدن دیگر روایت‌ها به کانال بپیوندید.