📌
#سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
بچهها توی مسجد دم یا حسین گرفتهاند و همراه با نوحهخوان دارند سینه میزنند. علی را میفرستم جلو تا سینه بزند. پنجسال بیشتر ندارد. پسفردا شب اول محرم است. محرم امسال شاید از توی روضهها یک چیزهایی سر در بیاورد. همیشه دوست داشتم خدا به من پسری میداد تا محرمها لباس مشکی تنش میکردم و پیشانیبند قرمز به پیشانیاش گره میزدم و میفرستادمش وسط سینهزنی. هروله کند و سینه بزند و اشک بریزد.
اما... اما.... هنوز دنبال دلیل میگردم و از پسفردا روضهخوانیهای ماه محرم شروع میشود.
حالا که فکرش میکنم شاید بتوانم دلیلی پیدا کنم. به صورتهای معصوم آدمهای توی مسجد نگاه میکنم. به همین بچههای پنج و هفت و نه ساله و به پدرها و مادرهاشان.
خودم را نمیگویم؛ اما به آدمهای دور و برم که نگاه میکنم؛ میبینم آنها بیدی نیستند که به این بادها بلرزند. به وقتش احتیاط میکنند؛ اما آرزوها و امیدهایی دارند که قرار نیست وزش هر تندبادی آنها را با خود به دیار نیستی ببرد. طوفان هم که بیاید این مردم هنوز پا برجا هستند و به امید و آرزوهایشان زندهاند و زنده میمانند. پسفردا شب اول محرم است.
محمد هادی شمسالدینی
سهشنبه|۳ تیرماه ۱۴۰۴|
#یزد
🇮🇷
#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd