📌
#سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
صدای مارش
مثل همیشه تلویزیون خانه روی شبکهی پویاست. تلفن همراهم زنگ میخورد. حرفمان با پدر بر سر خرید لباس محرم بود. کجا جنس بهتری دارد؟
صدای مارش نظامی از توی گوشی دلشوره به دلم انداخت. شنیدنش آن هم از مغازه ترس داشت. یک دانگ حواسم پیش بابا بود و پنج دانگ بقیه اش پی فهمیدن دلیل این موزیک. قبل از پرسیدن من، محکم و پرانرژی گفت:
ایران قطر رو زده.
قطر؟! جنگ چه ربطی به اونا داره؟
پایگاه آمریکا رو زدیم.
شنگول از شنیدن خبر، نفهمیدم چطور تلفن را قطع کردم. زدم شبکهی یک.
منتظر بیانیه بودم. نمیخواستم کلمه ای از آن را دیر بشنوم. نماز عشا را جلوی تصاویر آتش بازی موشکهای خودی بستم. وسط تسبیحات حضرت زهرا، آیهی آغاز متن نیروهای مسلح خوانده شد. خون توی رگهایم تندتر میرفت سمت مغز.
عبارت « پایگاه العدید، مهمترین پایگاه آمریکا توی غرب آسیا»، ابر چشمهایم را مچاله کرد.
زینب پنج ساله ام مرا زیر ذره بین داشت.
برای چی داری گریه میکنی؟ یزد رو زدن؟
با گوشهی چادر نمازم چشمهایم را خشک کردم. با صدای گرفته جواب دادم:
نه مامان. ما زدیم. یادته گفتم ما قوی هستیم؟ ببین! اینا موشکهای ماست. آمریکا رو زده.
چشمهایش گرد شد. ته نگاهش، قوت قلبش را لو میداد.
✍️ خانم دینوی
سهشنبه|۳ تیرماه ۱۴۰۴|
#یزد
🇮🇷
#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
@artyazd_ir