📌 نگین کوهستان از شهر عقدا که به سمت مزرعه نو حرکت می‌کردم همیشه یک تابلو نظرم را متوجه خود می‌کرد. کمکوه نگین کوهستان اما هیچگاه این توصیف هیجان انگیز نتوانسته بود راه من را به سمت آنجا کج کند. این بار اما با همه دفعه‌های قبل فرق می‌کرد. بله، بعد از چهل سال دیدن کمکوه نگین کوهستان، این بار این جمله معنایی دیگر داشت. اثری باستانی کشف شده بود؟! برجی بلند ساخته بودند؟! خیر. این بار کمکوه واقعاً نگین کوهستان شده بود چرا که زنده شده بود به حضور حاضر سردار شهید «اسماعیل شاکری». راه خود را به سمت نگین کوهستان کج کردم چرا که بزرگداشت سردارشان را در زادگاهش گرفته بودند هر چند با جسم او در جمکران وداع کرده بودند. قاری قرآن لب که گشود سکوت همه جا را فرا گرفت و همه چشم در چشم سردارانشان بودند که تصویر دوستانه‌شان بر روی میز بود. شاکری و حاجی زاده. قاری خواند «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» آری زنده‌اند و نزد پروردگار خود روزی می‌خورند. کمکوه نگین کوهستان شده بود و من چشم در چشم سردار حضور او را نظاره گر بودم. سیدحسن هاشمی مزرعه نو پنجشنبه|۵ تیرماه ۱۴۰۴| 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd