📌 مردم شهرم با هر جنگی بزرگ و بزرگوارتر می‌شوند آخرین نشانه‌های خورشید، پشت ساختمان‌ها پنهان می‌شد. قدم تند کردم سمت میدان امیرچخماق تا زودتر برسم به مراسم غدیر امسال. جاهای مختلف شهر هم، چنین مراسمی در حال برگزاری بود ولی نزدیک‌ترین، همین میدان امیرچخماق بود. خانم و آقایی با لباس عقد آمده بودند. آقا کت و شلوار کرمی داشت و خانم، چادر سفید. روی دست خانم، یا حیدر به رنگ سبز نقش بسته بود و پشت دست آقا به رنگ قرمز، انتقام سرخ. از کنارشان رد شدم. جمعیت بیشتر شده بود و موکب‌ها پرشورتر... چند بازی جدید آورده بودند برای نوجوانان و جوانان. دورشان شلوغ بود و پر از هیاهوی کودکانه. مجموعه تاریخی با هر قدمم، بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد مثل خود امیرچخماق و مثل مردم شهرم که با هر جنگی بزرگ و بزرگوارتر می‌شوند. توی محوطه صندلی چیده بودند و برنامه‌ای هم در جریان. طنین صدای «الله اکبر، الله اکبر» مردم با نوای اذان مغرب در هم آمیخته بود. - «الله اکبر الله اکبر» ✍️ فروزان حاجی مختاری 📸 مجید جراحی چهارشنبه | ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd