📌
#روایت_مردمی_جنگ
📍
#شهدای_آستانه
آستانه شهر کوچکی است. ده روز قبل، خبر شهادت حمیدرضا صدیقی صابر در شهر پیچید.
خبرها واضح نبود، اما بعضیها میگفتند اسرائیل خانه دکتر صدیقی صابر را مستقیم زده است. پسر شهید شده، مادر مجروح و از پدر هم هیچ خبری نیست.
همه امید داشتند در مراسم خاکسپاری، پدر شهید را ببینند. مراسم برگزار شد و پدر نبود تا زیر تابوت پسر ۱۷ سالهاش را بگیرد.
پچ پچها در شهر شروع شد. عدهای میگفتند پدر هم شهید شده و عدهای دیگر حرفشان این بود که پدر در قرنطینه امنیتی است.
هنوز کسی شغل پدر را نمیدانست. همه حدسها و گمانها بود تا نیمه شب ۳ تیر.
شب مراسم هفتم پسر، پدر که دیگر طاقتش تمام شده، به خانه پدر خانماش میآید تا برای دقایقی همسر و اقوامش را ببیند و به خانه امن برگردد.
بیست دقیقه بعد، سه انفجار شب آرام آستانه را بر هم زد.
حالا در حالی که همچنان بنرهای مراسم پسر، هنوز بر دیوارهای شهر است، تابوت پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و... در همان خیابان تشییع میشود.
محمد حیدری
جمعه| ۶ تیر ۱۴۰۴ |
#یزد
🇮🇷
#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd