✍داستان قابل تامل و عبرت انگیز "رئیس زندان و آهنگر" 🔗ادامه داستان: ▫️ناصر الدین شاه فردای آن روز آمد برای دیدن زندانیها. یک یک افراد را خواند و پرونده آنها را رسیدگی دقیق کرد. به این مرد بازاری که رسید خیلی ناراحت از پرونده او شد و دستور داد فوری او را اعدام کنند. مأمورین او را گرفتند هرچه او گفت من گناهی ندارم ، مأمورین به حرف او گوش ندادند او را برای اعدام بردند.زمان اعدام نزدیک شد مرد به کلی مأیوس نگاه میکرد، به مأمورین گفت:«من مسئله ای دارم بگذارید بگویم. من مرد آهنگر هستم در بازار آهنگرها در چند سال قبل مادری آمد بچه خردسال خود را نزد من گذاشت برای شاگردی ، روزی او را برای کاری فرستادم او چند ساعت دیر آمد ، من بسیار عصبانی شدم و با میله آهن به روی سر او زدم. افتاد،جا در جا فوت کرد. من برای اینکه کسی اطلاع پیدا نکند فوری درب مغازه را پایین کشیدم و او را در آخر دکان محلی را کندم و دفن کردم .مادر این بچه و کسان او هرچه آمدند گفتم فرستادم جایی چند روزی است نیامده و خود را به ناراحتی زدم.آنها مأيوس شدند و رفتند. امروز به من ثابت شد که به جزای اعمال خود رسیدم این است.» ⭕️این اثرات اعمال و پاداش عمل نیک یا بد به انسان میرسد 📚نقل از کتاب وزین کشکول ناصری از ناصر کرباسیان 🟢 بسمت خدا | @s_solouk