✍کسی از دوستان برایم تعریف می کرد: حالی عجیب بر وجودم مستولی گشت چنان که غرق در بی انتهای خودم گشته بودم و از هیمان و غلبه ی این احوال و بی خودی ها به روی سجاده های بارگاه مولی الموحدین علی علیه السلام افتاده و منازل وجودی ام را در سجده ای عمیق و بی تکرار ،پشت سر میگذاشتم. آن حال بیخودی توامان با اشک مرا رها نمیکرد تا اینکه ناگهان حس کردم آن حالت به کلی از وجودم رخت بسته و رفته است و من باقی مانده ام و بی کسی های خودم و مواجهه ی تکراری و رعب آور با خویشتن. تا اینکه سرم را از سجده برداشتم و نشستم و دیدم در مقابلم یکی از اولیاء الهی نشسته و عمیقا و با توجه کامل در حال قرائت قرآن کریم است. متوجه شدم چشمه ی این تغییر حال هر آنچه بوده است از این مدار و از این حقیقت نشئت گرفته است... سراغش رفتم و کمی در حضورش نشستم،چند کلامی سخن گفت و سکوت معنا داری نمود و سپس مرا به حال خود واگذاشت... در خویشتن جستجو کردم دیدم قوت آن "حال عظیم" که در حال طی کردن منزل به منزل و خرق حجب های اندرون بود در من نابود نشده است بلکه به کیمیای نفَس او تبدیل به عزم راسخ و رسین برای تحرکات جدید معنوی در وجودم گشته است. گاهی امیرالمومنین علی علیه السلام از مشکات وجود دوستان خویش، بر جویندگان تجلی میکند. 🟢 بسمت خدا | @s_solouk