🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 ۱۳ این دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر میکنی از سوریه میشه شروع کرد، من آماده ام!« برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :»حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟« شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من سوداییتر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :»بلیط بگیر!« از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه ها ذوق کرد :»نازنین! همه آرزوم این بود که تو این مبارزه تو هم کنارم باشی!« سقوط بشّار اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمی- خواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی 👌👇 ^°@mazhabijdn°^ فراورد بهتره رفیق😉❤️