،۳۸۷ :+یه چیزي بپوش مامان و باباش خوششون بیاد دیگه.. پدرروحانی که پسندیده رفته... پشت بندش،میخندد. :_فاطمه؟؟ :+باشه باشه من تسلیم... لحنش عوض میشود :+نیکی مراقب خودت باش. نباید بگذارم باز هم اشک هایم جاري شود،براي امروز کافی است. :_من برم فاطمه.. بازم باهم در تماسیم.. :+برو به سلامت... بیخبرم نذار..خداحافظ :_خداحافظ تلفن را روي تخت میاندازم. من چقدر نازك نارنجی شده ام! به طرف کمد میروم. پیراهن بلند توسی میپوشم و روسري سفید با طرح هاي توسی... مرده!!!