۴۰۳ همش اون کمک نکردن من رو بکوب تو سرم باشه؟! هر وقت منم گیر افتادم خب تو کاری نکن باشه؟! - نوچ من بی معرفت نیستم؛ حاال بی خیال این حرف ها بگو ببینم من باید چیکار کنم؛ زود بگو خوابم میاد پوفی کشید و کمی جلو اومد و کامال باالی سرم ایستاد و یک دستش رو لبه ی تختم قرار داد - ببین تو یا ما هر طوری بخوایم به حامد نزدیک بشیم و اطالعاتی جمع آوری کنیم حامد می فهمه، خب دم و دستگاه بزرگی داره و کشف یک نفوذی براش راحته، همون طور که قبال بقیه نفوذی ها رو دستگیر کرد، این بار نمی خوایم به روش های قبلی جلو بریم، می خوایم کاری کنیم یعنی تو بکنی که حامد خودش اطالعات رو بهت بگه و الزم به مخفی بازی نباشه، که هم امنیت تو تامین بشه هم صحت اطالعاتی که پیدا می کنیم باال تره - اون وقت چطوری من این کار رو بکنم؟! جادو گری کنم؟ نیست خیلی از من خوشش میاد منم میرم میگم داش حامد چه خبر اونم میگه آرام جون امروز سه نفر سالخی کردیم کلیه هاش فرستادم مرز فالن قلب یکیشون فاسد شد، مواد پوادم رد کردیم اونور منورا... چشم هاش رو بست و کالفه دستی داخل موهاش کشید و میون حرفم پرید - وای بسه سرم رفت، چقدر تو حرف میزنی ترمز کن ببین چی میگم بعد خوشمزه بازی در بیار با غیظ نگاهی بهش انداختم و پشت و چشمی نازک کردم - تو این همه حرف زدی من چیزی گفتم؟! خب میگم برو سر اصل مطلب همش می پیچونی