🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼
#رمان_دمشق_شهر_عشق
#پارت_۳۰
ایرانی؟« دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان-
هایم زیر انگشتان درشتش خرد میشد و با چشمان
وحشتزدهام دیدم خنجرش را به سمت صورتم میآورد که
نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی ام را صدا
میزند :»زینب!« احساس میکردم فرشته مرگ به سراغم
آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمیدانست و نمی-
دانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره
با مهربانی صدایم زد :»زینب!« قدی بلند و قامتی
چهارشانه که خیره به این قتلگاه تنها نگاهمان میکرد و
با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این
قاتل سنگدل را با یک دست قفل کرد. دستان وحشی اش
همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و
حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از
#ادامه_دارد
#هر_شب_ساعت_۲۱
#به_سبک_شهدا_بپیویندید👌👇
^°
@mazhabijdn°^
فراورد بهتره رفیق😉❤️