حسین فقط سه روز آخر هفته را در دزفول بود همین فرصت برای پوشیدن لباس خادمی هئیت کافی بود عاشق امام حسین(علیه‌السلام) بود. گفته بود: «می‌خواهم بروم برات شهادتم را از امام رضا(علیه‌السلام) بگیرم.» رفت مشهد و چندین روز آنجا ماند و لباس خادمی امام رضا(علیه‌السلام) را پوشید. برادرش می‌گفت: «به حسین زنگ زدم گفتم: "حسین کی برمی‌گردی؟! دو هفته است که رفته‌ای!" او گفت: من هنوز حاجتم را نگرفتم». چند روز بعد که حسین برگشت به او گفتم: "چه شد حاجتت را گرفتی؟" حسین هم فقط لبخند زد. حسین مدتی دنبال انتقال از اهواز به دزفول بود، می‌خواست در شهر خودش کار کند و به مسائل فرهنگی بپردازد. این اواخر اما گفته بود که من اهواز می‌مانم تا شهید شوم. در جمع رفقای هیئتی، حسین لقب سردار داشت. سردار هیچ‌وقت اهل ریا نبود، اما یکجا ریا کرد آنجایی که گفت: «بذار ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند. من می‌دونم شهید می‌شم.» همیشه می‌گفت: «من یک روز شهید می‌شوم.» حسین از همان اول تعلقی به دنیا نداشت. هم از آنجایی که کسب و کار خوبی داشت ولی همه را کنار گذاشت تا لباس پاسداری بپوشد؛ و هم آنجایی که هر وقت یکی از رفقا به مشکلی برمی‌خورد حسین سریعا ورود می‌کرد تا مشکل او را رفع کند. اوج رهایی حسین از این دنیا زمان روضه‌ها بود. مخصوصا زمانی که روضه حضرت رقیه(سلام الله علیها) خوانده می‌شد. حسین عاشق روضه سه ساله امام حسین(علیه‌السلام) بود، وصیت کرده بود اگر شهید شدم سر مزارم روضه حضرت رقیه(سلام‌الله علیها) بخوانید. چند وقتی پیگیر اعزام به سوریه شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند مدافع حرم شود. سرانجام روز ۳۱ شهریور ماه ۹۷ در حمله تروریستی دشمنان بزدل نظام جمهوری اسلامی، حسین ولایتی‌فر در سن ۲۲ سالگی به شهادت رسید. یکی از دوستان و همرزمان شاهد حسین نقل می‌کرد که حسین استاد کمین و ضدکمین بوده است. اگر می‌خواست در آن معرکه جان خود را حفظ کند امکان نداشت تیر بخورد. وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو همه می‌خوابند روی زمین، حسین جانبازی را می‌بیند که نمی‌تواند فرار کند و روی ویلچر گیر کرده، حسین هم به سمت آن جانباز می‌دود تا او را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند. که چندین تیر به سینه‌اش می‌خورد و آسمانی❤️😔