- نامگذاری شبستان مسجد محله‌مان به عنوان «گنج هادی» به موضوع امر به معروف و نهی از منکر برمی‌گردد. این فریضه خیلی برای آقا هادی مهم بود. پایگاه بسیج مسجد محله می‌گفتند وقتی در پایگاه می‌خواستیم تذکر بدهیم و مطلبی را به نونهالان و نوجوانان آموزش دهیم، آقا هادی به صورت تک‌تک، بچه‌ها را به شبستان مسجد می‌برد و چهره به چهره با آن‌ها صحبت می‌کرد و این مسئله برای آقای هادی مهم بود اگر نکته و تذکری در باب امر به معروف و نهی از منکر قرار است گفته شود آن را به صورت تنهایی و محرمانه با آن نونهال و نوجوان‌ها مطرح می‌کرد تا خدای نکرده آبروی کسی نرود. یا آن کسی که مورد امر به معروف یا نهی از منکر قرار گرفته بود جبهه نگیرد و نتیجه عکس حاصل نشود. نحوه شهادت💔 - هادی از نیرو‌های ویژه سپاه بود. حین آموزش‌های خاص با مهمات جنگی بودند که هنگام تمرینات میدانی مورد اصابت گلوله قرار گرفته و حدود ۲۴ ساعتی مورد مداوا قرار می‌گیرد، ولی به دلیل خونریزی زیاد ناشی از اصابت گلوله، سحرگاه ۱۳ مرداد هنگام اذان صبح به شهادت می‌رسد. وصیتنامه خود را یک‌سال قبل از شهادتش نوشته بود - هادی وصیتنامه خود را یک‌سال قبل از شهادتش نوشته بود. نیمی از وصیتنامه‌اش را درباره خواهر کوچکش نوشته و تأکید کرده بود: «آنقدر سن شهادت من طولانی نمی‌شود و به تعویق نمی‌افتد که سن خواهرم به سمت نوشتن برود». - باید بگویم سه ماه قبل از شهادت، آقا هادی بسیار متواضع شده بود. اگر قبلاً در مورد خواسته‌هایی که داشت ما مخالفت می‌کردیم در این چند ماهه آخر پذیرش بالایی داشت و وارد صحبت و بحث نمی‌شد. - در دوشب آخر عمرش قبل از شهادت یکی از همرزمانش می‌گفت هادی بسیار آشفته بود، از او پرسیدم هادی چقدر آشفته هستی؟ گفت: «من قراری با خودم گذاشته بودم که به هیچ کس وابسته نشوم ولی الان وقتی برای مأموریت و آموزش می‌روم دلم برای بچه‌های پایگاه‌های بسیج و هیئت و واحد فرهنگی تنگ می‌شود. این کارم با اصولی که با خودم گذاشته‌ام همخوانی ندارد.» این نشان می‌داد خود شهید با خودش توافق کرده بود که هیچ وابستگی به کسی نداشته باشد تا راحت‌تر بتواند به هدفش برسد. شهادت را خیلی مجدانه دنبال می‌کرد - در برگه‌ای برای خودش یک قسم نامه نوشته بود که با خون و رفیق شهیدش عهد می‌بندد هیچ‌گاه از نفس خود غافل نشود و در واقع از شهدا کمک می‌خواهد در این راه مساعدت کنند و خودش هم به همین هدف برسد. - هادی در یک نوشته مربوط به چند ماه قبل از شهادتش آورده بود: «خدایا! دوست دارم هرچه زودتر به آغوش گرم تو برسم.» و هادی شهادت را خیلی مجدانه و مانند خواسته‌های دیگرش دنبال می‌کرد. حضرت زهرا (س) بالای سرم بود