°•°🕊 🌿 وقتی می آمد خانه، من دیگر حق نداشتم کار کنم. بچه را عوض میکرد. شیر براش درست میکرد، سفره را می انداخت و جمع میکرد. 🌿 پا به پای من می نشست لباسها را می شست، پهن میکرد و جمع میکرد. 🌿 میگفت: تو بیش از این ها به گردن من حق داری 🌿 میگفت: من زودتر از جنگ تموم میشم و گرنه، بعد ازجنگ به تو نشون میدادم تموم این روزها رو چه طور جبران میکنم. 📝 ♥️ ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾❤️‍🩹﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ راه های ارتباطی👇🤍 ایتا👇 https://eitaa.com/sabkeshohadaa اینستاگرام👇 https://instagram.com/sabke_shohsda_99