. دوران فراغتش را به فراگیری علوم دینی در دانشکده قرآن و عترت می‌پرداخت و یا در مدارس جنوب تهران تدریس می‌کرد. حسن در سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد. وی با شروع جنگ تحمیلی به ویژه پس از شهادت شهدای هویزه که اغلب از دوستان او بودن به اتفاق همسرش به جبهه جنوب رفت و درس در دانشگاه را نیمه کار گذاشت. او خود در خط مقدم سوسنگرد بود و همسرش در بیمارستان جبهه به مداوای مجروحین می‌پرداخت. در یکی از روزهای جمعه به اتفاق رزمندگان جهت شرکت در نماز جمعه عازم اهواز شد که به علت واژگون شدن خودرو مجروح شد و یکی از کلیه هایش را از دست داد. پس از بهبودی نسبی از بیمارستان دوباره عازم جبهه شد و در حمله 1360/02/31 در بلندی‌های الله اکبر از ناحیه پا مجروح شد و حدود یک سال در بیمارستان اصفهان بستری بود. ایشان در حالی که از ناحیه پا مجروح و معلول بود بار دیگر به جبهه بستان و سوسنگرد رفت و مسئولیت امور تبلیغات را بر عهده گرفت. در فتح خرمشهر برای سومین بار از ناحیه دست و پا بر اثر اصابت ترکش نارنجک مجروح شد و در بیمارستان فیروزآباد بستری شد و برای مدتی به سبزوار آمد. در این زمان خداوند به او دختری عنایت کرد و شهید به او لقب خیر کثیر می داد، اما هرگز محبت فراوان زن و فرزند مانع ملاقات عارفانه او با محبوب آسمانی نشد. همزمان با هفدهم ماه مبارک رمضان آخرین هجرتش از سبزوار به سوی جبهه های نبرد انجام گرفت و پس از چند روز در اولین ساعات عملیات رمضان و در شب بیست و دوم ماه مبارک رمضان در تاریخ 1361/04/23 در منطقه شلمچه و در جریان عملیات رمضان بر اثر اصابت گلوله به شانه هاش به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهر ایشان پس از تشییع باشکوه، در گلزار شهدای شهر سبزوار به خاک سپرده شد.