♥️ دستی از پشت دور گردنم حلقه شد و صدای خاله گیتی توی گوشم نشست : _ پ ن پ من تنبل بودم و همش مثل خرس خواب بودم اصلا شما نبودی جیغی از شادی کشیدم و گیتی رو بغل کردم : _ وای گیتی جوووووون کی اومدی ؟ _ گیتی : صبح اومدم خانم خرسه _ وای پس چرا منو رو بیدار نکردی ؟؟؟ واسا بینم تو چرا با عزیز نیومدی ؟ _ معلوم نیست نابغه برای اینکه ‌شیفت بودم بیمارستان _ وااااا شیفت دو روز آخه _ نخیر خانم جای یکی از دوستان بودم _ واقعا که منو به دوستت فروختی ؟ _ اولا ولم کن دیگه له ‌شدم ، دوم اینکه این چه حرفیه؟ میدونی که چقدر برام عزیزی _ اوخ اینقدر از دیدنت خوشحال شدم که نمیدونم دارم چکار میکنم همه خندیدن و مشغول خوردن صبحانه شدیم . نگاهم روی گیتی نشست : گیتی تنها خاله من و متخصص زنان بود با مشغله کاری بسیار زیاد به همین خاطر خیلی کم پیش میومد که ببینمش گیتی سی سال و مجرده البته بهتره بگم عاشق مجرد گویا گیتی وقتی دانشجو بوده عاشق همکلاسی خودش میشه و اون عاشق کس دیگه ای و اینطور میشه گیتی عزیز بعد از این شکست عشقی تصمیم میگیره هرگز ازدواج نکنه و تمام تلاش مامان و عزیز برای راضی کردنش به ازدواج با شکست مواجه میشه و الان به همراه عزیز که بخاطر بیماری قلبیش مجبوره توی باغ لواسان زندگی کنه زندگی میکنه