سلامتان که می‌کنم، پنجره‌های قلبم رو به افق‌های زرد و نارنجیِ امید گشوده می‌شود، نسیم خنکِ پاییز، عطر دلتنگی شما را با خود می‌آورد، و صحن دلم پر از پرواز پروانه‌ها می‌شود که نام شما را زمزمه می‌کنند… سلامتان که می‌کنم، غم، آرام آرام میان مه صبحگاهی گم می‌شود، و شاخه‌های خشکیده‌ی دلم با یاد شما، جوانه‌ای از صبر و امید می‌رویانند. در خزانِ این جهان، شکر خدا که شما را دارم… که بی‌حضورتان، پاییز دلم زمستانی بی‌پایان است...