*مرحوم* *آیت‌الله مرتضی تهرانی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه:* *روایتی در کتاب ارشاد هست که سندش را به خود حضرت زهرا صلوات‌الله‌علیها می‌رساند، می‌گوید خانم فرمود رفتند* *مقداری زیادی هیزم جمع كردند و به در خانه‌ی ما آوردند. آتش آوردند و این هیزم‌ها را آتش زدند. من به پشت در رفتم.* 😔😭😔 *این را من در پرانتز عرض كنم که عمر به معاویه می‌نویسد، معاویه! پس از این‌كه دست فاطمه را با تازیانه كوتاه كردم و انداختم، شكم و سینه‌اش را به پشت در داد كه من نتوانم در را باز كنم.* 😔😭 *در این روایت هم صاحب ارشاد می‌گوید، خانم فرمود كه من خودم را داده بودم به در، در را آتش زدند و نیم‌سوخته شد.* *عمر از قنفذ تازیانه را گرفت، اول آن‌قدر به دست من زد كه دست مرا كوتاه كرد.* 😭 *بعد هم چنان لگد به در زد که در به من خورد و من به دیوار كوبیده شدم.* 😭😔 *من افتادم و در نیم‌سوخته هم روی من...*😭😔 *چوب آتش گرفته روی دختر پیغمبر افتاد.* *این خانم می‌گوید من یك‌وقت دیدم شعله‌های آتش صورتم را می‌سوزاند.*😔😭😔😭 (سخنرانی 1377/06/12) *وای مادرم مادرم مادرم*😭😭😭