پیام زیبای یکی از مخاطبین درباره تعطیلی بی دلیل این روزها!
سلام وقت شما بخیر
اندر حکایت تعطیلی های این روزها خاطرهای به یادم آمد
سال 61بود دی ماه زمستان سرد و پربرف ما در روستا زندگی میکردیم از توابع کرمانشاه آن روزها جنگ بود اقوام ما از شهر آمده بودند روستا و آنجا زندگی میکردند یعنی تمام روستا اینجوری بود یادمه کلاس سوم ابتدایی بودم با پسر عمه و دختر عمه ها چهار نفر کلاس سه بودیم می رفتیم مدرسه مدرسه را دو شیفت کرده بودند هر کلاس حدود چهل نفر پر اکثرا شهری بودند به خاطر بمب باران آمده بودند روستا یادم هست یک روز مدیر مدرسه آمده بود پیش بزرگ روستا کسی که همه کارها با تدبیر او حل و فصل میشد حرفش سند بود مدیر گفت دیگر نفتی نداریم تا بخاری مدرسه روشن شود راهها هم بسته است سهمیه هم نداریم مجبوریم مدارس را تعطیل کنیم بزرگ روستا گفت همه جمع شوند آن شب خانه ما جای سوزن انداختن نبود همه آمده بودند تعطیلی مدارس خط قرمزشان بود هر کسی چیزی گفت یادمه پیرمردی که بچه مدرسهای هم نداشت گفت چرا از بخاری هیزمهای استفاده نکنیم مدیر گفت نداریم تو روستا هم نبود ناگهان یک استاد فرخی بود آهنگر بود گفت می تواند بخاری نفتی را به هیزمه ای تبدیل کند بعد یکی گفت هیزم تو این اوضاع کجا بود هرکسی چیزی گفت یکی بریم از باغات بیاریم گفتند برف زیاده حیوانات اسب قاطر نمی توانند بار بیاورند اما یکی گفت تو خانه ها مردم برا خودشان هیزم انبار کردند هرکس بچه مدرسه دارد هر روز یک شاخه با خود بیاورد پیشنهاد عالی بود همه پذیرفتند از روز بعد هروقت مدرسه میرفتیم یک قطعه یا دو قطعه وب با خودمان می بردیم بدین ترتیب باب علم دانش و آینده برا بچه ها باز ماند و تعطیل نشد یادم هست یه راننده ماشین سنگینی بود از اون داش مشتی های قدیم چند تا جوان جمع کرد رفت پر ماشینش هیزم آورد برا مدرسه تازه این جلسه مصوبهای دیگری هم داشت از آن شب قرار بر این شد معلم ها که از خانواده خود دور بودند هر شبی دعوت یکی از اهالی بودند
آری کار نه علم می خواهد نه دوره مدیریت بلکه یک جو همت و غیرت و آینده نگری می خواهد نه اینکه تا کوچک تمرین مسأله ای بوجود آمد راحت تمرین کار را انجام دهیم (صورت مسأله)پاک نکنیم میشود دکتر مهندس هم نبود اما کار بزرگ کرد.
✅ سرو سهی
@sarvecahi
@sarvecahi