ديده بگشا رنجِ انسان بين و سيلِ اشك وآه كبرِ پُستان بين و جامِ جهل و فرجامِ گناه تير و تركش،خون وآتش،خشمِ سركش ، بيمِ چاه ديده بگشا بر سِتم ، دراين فريبستان ، علی شمعِ شبهای دژم ، ماهِ غريبستان ، علي ديده بگشا نقشِ انسان ماند باجامی تهی سوخت لاله ، مرد لِیلی ، خشك شد سروِ سهی زآگهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی ديده بگشا اي صنم ای ساقی مستان ، علی تيره شد از بيش و كم ، آيينة هستان ، علی ✅ سرو سهی @sarvecahi @sarvecahi