چرا تو ای شکسته‌دل خدا خدا نمی‌کنی؟ خدای چاره‌ساز را، چرا صدا نمی‌کنی؟ به هر لب دعای تو فرشته بوسه می‌زند برای درد بی‌امان چرا دعا نمی‌کنی؟ ز پرنیان بسترت شبی جدا نبوده‌ای پرند خواب را ز خود چرا جدا نمی‌کنی؟ به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می‌کند به وقت گریه‌ها چرا خدا خدا نمی‌کنی؟ سحر ز باغ ناله‌ها، گل مراد می‌دمد به نیمه‌شب چرا لبی به ناله وا نمی‌کنی؟ دل تو مانده در قفس جدا ز آشیان خود پرندهٔ اسیر را، چرا رها نمی‌کنی؟ ز اشک نقره‌فام خود به کیمیای نیم‌شب مس سیاه قلب را چرا طلا نمی‌کنی؟ به بند کبر و ناز خود از آن اسیر مانده‌ای که روی عجز و بندگی به کبریا نمی‌کنی ✅ سرو سهی @sarvecahi @sarvecahi