*قایق‌های خالی* وقتی جوان بودم ، قایق‌سواری را خیلی دوست داشتم. یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق‌سواری می‌کردم و ساعت‌های زیادی را آنجا به تنهایی می‌گذراندم. در یک شب زیبا و آرام ، بدون آنکه به چیز خاصی فکر کنم ، درون قایق نشستم و چشم‌هایم را بستم. در همین زمان ، قایق دیگری به قایق من برخورد کرد. عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایقم ، آرامش مرا به‌هم زده بود دعوا کنم ؛ ولی دیدم قایق خالی است! کسی در آن قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبانیتم را به او نشان دهم. حالا چطور می‌توانستم خشمم را تخلیه کنم؟ هیچ کاری نمی‌شد کرد! دوباره نشستم و چشم‌هایم را بستم. در سکوت شب کمی فکر کردم. قایق خالی برای من درسی شد. از آن‌موقع اگر کسی باعث عصبانیت من شود ، پیش خود می‌گویم: *«این قایق هم خالی است!»* ✅ سرو سهی @sarvecahi @sarvecahi