*شبی در بیشه‌ای بنشسته بودم* *تفنگی را به دستم بسته بودم* *به دنبال شکاری بهرِ شامم* *که شاید مرغکی افتد به دامم* *تفنگِ آهنینم یارِ من بود* *شکار مرغکان هم، کارِ من بود* *به ناگه خواب، بر چشمم روان شد* *دو دست پرگناهم نا توان شد..!!* *به روی صخرهء صافی پریدم* *به آرامی به رویش آرمیدم* *به فکر دیدنِ مهتاب رفتم* *و بعد از لحظه ای در خواب رفتم* *در آن شب، خوابِ کبکی را بدیدم* *از او این گفته ها را من شنیدم:* *سلام ای مردِ قاتل،مردِ سنگی* *تو ای مردی که همکار تفنگی..!!* *منم آن کبک زیبای خرامان* *که می گردی پِیَم در باغ وبستان* *سخنها دارم اکنون با تو نامرد..!!* *که کردی روح و جسمم را پر از درد* *مرا همچون تو روزی خانه ای بود* *مرا چون تو دلِ دیوانه‌ای بود* *به هنگامی که غم هم پای من بود* *به زیرِ بالِ مادر جای من بود* *به هنگامِ نداری و فقیری* *پدر میکرد، از من دستگیری* *درونِ لانه، همسر یارِ من بود* *شفیقِ لحظه های تارِ من بود* *تو کشتی مادرم را در شبی تار* *الهی بینمت بر چوبهء دار..!!* *پدر را غرقِ در خونش نمودی* *به فکر بچه هایش هم نبودی* *برادر را زدی با تیرِ خشمت* *الهی کور گردد هر دو چشمت..!!* *تمام بچه هایم را ربودی* *الهی بچه ات میرد به زودی...!!* *مرا بی همسر وبی لانه کردی* *تو صدها خانه را ویرانه کردی* *ولی این را بدان،ای مردِ بدخو* *که این دوران نمی گردد به یک سو* *تو هم روزی چو من آواره گردی* *درون گورِ خود،صد پاره گردی..!!* *رسد روزی که با حسرت گزینی* *تو مرگِ بستگانت را ببینی..!!* *اگر از تیرِ تو،تازی بمیرد...!!* *فلک هم عاقبت جانِ تو گیرد...!!* *اگر باشی تو عرفان هم در این دیر* *اجل،عرفان دگر نشناسد از غیر...!!* *کنون خوش باش وبا خونم صفا کن..!!* *قیامت را برای خود فنا کن...!!* *چو از خوابِ بَدم ،بیدار گشتم* *به خود گفتم ،چه کَج باشد سرشتم..!!* *به ناگه، دیدگانم را گشودم* *دگر آن قاتل قبلی نبودم...!!* *همان دَم با خودم عهدی ببستم* *همانجا هم تفنگم را شکستم...!!!!!!* _ این روزها فصل تخم‌گذاری پرندگانِ زیبا در طبیعت است. لطفاً از شکار کردن حیوانات‌ وحشی‌ و پرندگان خودداری فرمایید، چون بخشی از چرخه طبیعت دست همین پرندگان زیباست. از انتشار این متن در فضای مجازی خودداری نکنید، شاید‌ موثر‌ واقع‌ شد‌‌. 🦅🦩🦢🦜🦚🦃🕊️🐏 ✅ سرو سهی @sarvecahi @sarvecahi