داستان هفته 1081.mp3
زمان: حجم: 5.83M
📢 شماره۶۰۶ 💠نقاب ✍نفیسه محمدی 🎙شماره صندلی‌ام را چک کردم و نشستم. چند دقیقه‌ای تا حرکت مانده بود که مرد خوش‌پوشی به همراه دو جوان روی صندلی‌های کنارم نشستند. قطار که راه افتاد، از پنجره به بیرون خیره شدم. کارهایم را در ذهنم مرور می‌کردم و دلهره داشتم که مبادا کاری از قلم بیفتد و دوباره در این شلوغی آخر سال مجبور به مسافرت باشم. تلفن مردی که کنارم بود، مدام زنگ می‌خورد و معلوم بود شخص مهمی است. حرف‌هایش را ناخواسته می‌شنیدم و گاهی نگاهش می‌کردم. سر و ته حرف‌هایش کمک و خرید ممایحتاج جهیزیه و تلاش برای حل مشکل مردم بود. به آن‌ همه تلاش و تکاپو برای انجام کار خیر غبطه خوردم.... 🆔 @sedayeenghelab_ir ➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖