SedayeEnghelab-Dastan1128.mp3
زمان: حجم: 5.99M
📢 شماره۹۴۸ 💠داستان 💠بغض فروخورده 💠ماهیتابه حاوی صبحانه‌ای که سفارش داده بودم، تازه روی میز گذاشته شده بود و داشتم اولین لقمه‌های صبحانه را سر صبر می‌جویدم و قورت می‌دادم. پیرمرد وارد قهوه‌خانه شد و رو به عباس کرد و گفت: «خونه اجاره‌ای چی دارید؟» ‏عباس نگاهی کرد و گفت: «اینجا قهوه‌خانه است پدر جان، مشاور املاکی دو تا کوچه اونورتره.» پیرمرد پرسید: «اینجا چی می‌فروشید؟»... 🆔 @sedayeenghelab_ir ➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖