پایگاه تحلیلی صراط
🎥شادی اهالی تونس در خیابان های پایتخت این شهر همزمان با ورود موج دوم کشتی های آزادی برای حرکت به سمت
♨️رنگی بر چهره‌ی انسان، شکستی بر تخت دیو چهل‌وچهار رود، برخاسته از چهل‌وچهار افق، به هم رسیده‌اند؛ نه برای ریختن به دریایی که تنها سهم شبکه‌های قدرت باشد، بلکه برای شکستن سد بلند و چرکینی که دیو بزرگ قرن‌ها بر پا داشته. سدی که بر آن نوشته‌اند: «حق من، انحصار من، بازاری که من ساخته‌ام.» و هر بار که مردمان، بر آن دست زدند، هزاران چشم پنهان، شعله‌ی مجازات بر می‌افروختند. این‌بار اما، جنبشی برپا شده که نه بر پایه‌ی زر، که بر رباط‌های پنهان همدلی استوار است. کشتی‌هایی از ایده و ایمان، قاره‌ها را به هم دوخته‌اند تا خاکستریِ آسمان قدرت را بر هم زنند. آنان می‌دانند که جهان، هرچند سنگین و پوشیده در گردِ عادت، باز هم به دست کسانی که دل به ساختن دارند، نرم‌تر می‌شود. انسان‌هایی پیش از این ایستاده‌اند که با رنگ و نور و اندیشه، شکاف‌های دیوار را پر کردند؛ دست‌هایشان بوی خاک داشت، ولی چشم‌هایشان به دورترین ستاره‌ها دوخته بود. آنان به ما یاد دادند که انسانیت را نمی‌شود به زبان نوشت و تمام کرد؛ باید آن را با زندگی و مرگ خویش حک کرد، بر پوست روزگار کشید، و از ترک‌خوردگی‌هایش گونه‌ای تازه ساخت. آیندگان، روزی که این صفحه‌های تاریخ را ورق بزنند، شاید بر ما بخندند که چرا این روزها را کوچک دیدیم؛ یا شاید برای‌مان اندوه بخورند که ما در میان صداهای خفه، نتوانستیم موسیقی این حرکت را بشنویم. ما در میانه‌ایم که تصویر تمام‌قدِ واقعه هنوز نقش نبسته، و به همین خاطر ابعاد آن برای‌مان محو و غبارآلود است. شاید آیندگان، از این جدال، روایتی بسازند که نه از جنس سیاست و جغرافیاست، بلکه برگرفته از نبرد نقاشان و نگارگران عدالت است با پادشاهان بی‌رنگی. شاید تصویر کنند که چگونه در پس کوچه‌های جهان، قلم‌موهای کوچک، امپراتوری‌ها را به لرزه انداختند، و چگونه هر لکه رنگ، ضربه‌ای شد بر تاج دیو بزرگ. و آن روز، در حاشیه‌ی ورق‌هایشان شاید بنویسند: «این، عصری بود که انسان، ولو برای لحظه‌ای کوتاه، به یاد آورد که می‌تواند رنگ باشد، نه سایه؛ و سایه‌ها، حتی اگر هزار سال بر زمین مانده باشند، باز در برابر نور می‌شکنند.» ✍️ گروه اجتماعی صراط/جواد جعفری 🔻 را دنبال کنید @serat_ir1