▪️قرار هفتاد و يكم ▪️
آرزويى داشتم كه سالها در دل مى پَروَراندَمَش...
روزها و شب ها، با عشق به تو، آبياريش مى كردم...
تا اينكه در همه ى وجودم ريشه دواند و گل كرد!
اينك، درست جايى ايستاده ام كه سالها بود آرزويش را داشتم...
و در حسرتش، مى سوختم!
در جمعِ خادمانت، در لباسِ نوكرانت، در كارِ پذيرايى از ميهمانانت...
درست در همانجايى كه بهترين نقطه ى دنياست!!!
جايى كه در نگاهِ تو هستم...
مولا جان:
يقين دارم كه اين افتخار، مزدِ خدمتيست كه به پدر و مادرم كرده ام!
مزدى كه از لطفِ و كرامتِ بى پايانِ شما سرچشمه مى گيرد!
خادمى ام را بپذير و از من قبول كن، اين بضاعتِ مزجاه را...
سه شنبه اى ديگر نيز، بى حضور نازنين مولايمان (عج) سپرى شد!
اين سه شنبه به تاريخ ١٠ مهرماه، با پذيرايى " شربت و فرنى " ميزبان رهگذران " چهارراه عاشقى " بوديم.
اين هفته نيز با أهداى شاخه هاى گل به عابران، عطر انتظار يوسف زهرا (س) را در كوچه پس كوچه هاى شهر پراكنديم.
ويزيت رايگان و واكس صَلواتى هم از ديگر خدمات خدّام المهدى (عج) بود.
@seshanbe_mahdavi
@kheyrine_ir